چو روح باد در اين دشت بي‌نشان مانده‌ست
دلي که بعد تو بر روي دستمان مانده‌ست

غروب کردي و اينک به رنگ رفتن توست
ترانه‌اي که به لبهاي اين و آن مانده ست

به خنده خنده دلم را بخون کشيدند، آه‌!
چنانکه تيغ هم انگشت بر دهان مانده‌ست

پس از تو در دل من - اين هنوز هر روزه 
به يادگار تو، يک تکه آسمان مانده‌ست

شکوه نام تو اين عشق‌! -‌اي شهيد غريب -
هنوز هم که هنوز است‌، بر زبان مانده‌ست